pain killer
یک زمانی در زندگی بود که از پیر شدن می ترسیدم. همیشه از اینکه کمرم خم شود پیر شوم بدم می آمد و از فکر کردن به ان خودداری می کردم. اما الان اینگونه نیست می دانم آدمها در هر زمانی دلخوشی هایی دارند. و این شادم می کند.
زندگی مملو از خوشیها و ناخوشیهاست. امروز غمگینی و فردا شاد. و اینگونه نیست که مشکلات پایدار باشند. اینها را همه جا می نویسند و وقتی جوانیم می خوانیم و می زنیمشان بر دیوار ولی وقتی معنایش را می فهمی که دیگر نیازی نیست برای خودت بنویسی. از بزرگ شدن و پیر شدن لذت می برم چون قدر لحظاتم را می دانم. در نهایت
زندگی رسم خوشایندیست!
[لبخند]
این مطلبت عالی بود مرسی